-
کاکو شیرازی ( ۱ )
13 اسفند 1388 11:43
زمستان که می آمد انگار مصیبت از آسمان می بارید ... زندگی در آن شرایطی که داشت ارزش ایستادن نداشت و زمستان که میآمد همه چیز را به سکون و سکوت می کشید ، شرایط پادگان هم جوری بود که باید توی اتاق می خزید و به خالی اتاق خیره می ماند ... تنها دلخوشی آدم برای عبور از این بی تحرکی اگر زل زدن بر تصویری از پلنگی یا طاووسی...
-
برادر کشی !!
30 بهمن 1388 07:54
ساعت از ۸ گذشته بود ... گرسنگی داشت فشار می آورد و حوصله اش را سر برده بود ، بعد از یک بازی جانانه و دو ساعت جست و خیز و یک دوش حسابی تنها چیزی که می خواست یک خواب آرام بود ، حتی می توانست از خیر غذا خوردن هم بگذرد ... از این جور برنامه های سرکاری اصلا خوشش نمی آمد !! یعنی چه ؟ زیر دست بودن هم بد دردیه !! انگار که...
-
انفجار در ساختمان شماره ۱۹
27 بهمن 1388 00:11
به آرامی درب عقب ماشین را باز کرد و بی توجه به تقلاهای راننده که می خواست وسایل روی صندلی جلو را برای نشستن اش خالی بکند ، نشست ... مطمئنا هیچ وقت نمی توان بصورت مصنوعی چنین آرامشی در رفتار ایجاد کرد ... چشمان اش بطرف در ساختمان بود ، انگار منتظر کسی بود که بیاید ، شاید هم برود ، نگاه او روی در قفل شده بود . یک تاکسی...
-
گم شدن !!
26 بهمن 1388 11:17
گم شدن همیشه تداعی کننده حالت آشفته ای از یک فرد است که نمیتواند وضعیت بودنش را به خوبی تشریح بکند ... گم شدن انواع و اقسام دارد و می تواند در برخی حالات لحظات کوتاهی را تبدیل به ماجراجویی و ... بکند و همچنین می تواند لحظاتی هر چند کوتاه فشار مضاعفی روی اعصاب و فکر گمشده وارد نماید چه بسا این لحظات کوتاه بسیار شکننده...